گیاهی که دانه ای در داخل میوه پوشیده و مستور باشد مثل گیلاس و گلابی و جز آن: مستور البذر (نهان دانگان)، یا نهان دانگان. (نو) جمع نهان دانه. رده عظیمی از گیاهان گل دار (پیدا زا) که دانه های آنها در تخمدان بسته ای قرار گرفته و پوسته ای آنها را میپوشاند و معمولا این تخمدان بسته پس از رسیدن میوه گیلاه را تشکیل میدهد: مستور البذور
گیاهی که دانه ای در داخل میوه پوشیده و مستور باشد مثل گیلاس و گلابی و جز آن: مستور البذر (نهان دانگان)، یا نهان دانگان. (نو) جمع نهان دانه. رده عظیمی از گیاهان گل دار (پیدا زا) که دانه های آنها در تخمدان بسته ای قرار گرفته و پوسته ای آنها را میپوشاند و معمولا این تخمدان بسته پس از رسیدن میوه گیلاه را تشکیل میدهد: مستور البذور
دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جادۀ داورزن به کهنه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 584 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جادۀ داورزن به کهنه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 584 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نهانخانه. (آنندراج) (برهان قاطع) گنجینه. مخزن. (از برهان). نهندره. (جهانگیری) (رشیدی). رجوع به نهانخانه شود: یک روز چارپا برد و اسپم از کله روز دگر اروس و قماش از نهاندره. پوربهای جامی (از جهانگیری). ، خانه زیرزمینی. (برهان قاطع). رجوع به نهانخانه و نیز رجوع به نهندره شود
نهانخانه. (آنندراج) (برهان قاطع) گنجینه. مخزن. (از برهان). نهندره. (جهانگیری) (رشیدی). رجوع به نهانخانه شود: یک روز چارپا برد و اسپم از کله روز دگر اروس و قماش از نهاندره. پوربهای جامی (از جهانگیری). ، خانه زیرزمینی. (برهان قاطع). رجوع به نهانخانه و نیز رجوع به نهندره شود
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند. (از برهان) (از انجمن آرا). جای نهان داشتن سیم و زر و مانند آن که در میان دیوار یا گوشۀ خانه سازند. (از آنندراج). نهندره. (انجمن آرا) (آنندراج). نهان دره. (جهانگیری). مخزن. زبیل دان. (ناظم الاطباء) : شب که نهان خانه گنجینه هاست در دل او گنج بسی سینه هاست. نظامی. ، خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. (از برهان). سردابه. (آنندراج) (از کنزاللغات). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. (ناظم الاطباء). ته خانه. (غیاث اللغات) : نهانخانه ای داشت در زیر خاک نشاندش در آن خانه اندوهناک. نظامی. ، مخباء. (زمخشری) کنیف. مطموره. (منتهی الارب). خلوتخانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای خلوت. (ناظم الاطباء). خلاجای. خلوتسرای. (یادداشت مؤلف). پستو. حرمسرا. اندرونی: دیده ای هفت نهان خانه چرخ که در آن خانه چه ماده چه نر است. خاقانی. در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم که ز سودای رخش نعل در آتش دارم. حافظ. اشک حرم نشین نهان خانه مرا ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی. حافظ. تا نهان خانه عرفان خداوند رسل رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز. واله (از آنندراج). ساقی بده آن آینۀ راز نهان را از غیر بپرداز نهان خانه جان را. فطرت (آنندراج). ، ادب خانه. (یادداشت مؤلف) ، جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند، مقبره. گور. (ناظم الاطباء)
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند. (از برهان) (از انجمن آرا). جای نهان داشتن سیم و زر و مانند آن که در میان دیوار یا گوشۀ خانه سازند. (از آنندراج). نهندره. (انجمن آرا) (آنندراج). نهان دره. (جهانگیری). مخزن. زبیل دان. (ناظم الاطباء) : شب که نهان خانه گنجینه هاست در دل او گنج بسی سینه هاست. نظامی. ، خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. (از برهان). سردابه. (آنندراج) (از کنزاللغات). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. (ناظم الاطباء). ته خانه. (غیاث اللغات) : نهانخانه ای داشت در زیر خاک نشاندش در آن خانه اندوهناک. نظامی. ، مخباء. (زمخشری) کنیف. مطموره. (منتهی الارب). خلوتخانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای خلوت. (ناظم الاطباء). خلاجای. خلوتسرای. (یادداشت مؤلف). پستو. حرمسرا. اندرونی: دیده ای هفت نهان خانه چرخ که در آن خانه چه ماده چه نر است. خاقانی. در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم که ز سودای رخش نعل در آتش دارم. حافظ. اشک حرم نشین نهان خانه مرا ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی. حافظ. تا نهان خانه عرفان خداوند رسل رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز. واله (از آنندراج). ساقی بده آن آینۀ راز نهان را از غیر بپرداز نهان خانه جان را. فطرت (آنندراج). ، ادب خانه. (یادداشت مؤلف) ، جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند، مقبره. گور. (ناظم الاطباء)
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مست است ناندانیم درست است
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مُست است ناندانیم درست است
مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند به جهت ذخیره غلات و غیره: (روزی طلب کنی در نهانخانهاء زمین)، خلوت خانه، خانه ای که در زیر زمین سازند تا در فصل گرما در آنجا بیارامند: نهان دره، جایی که در آن خاشاک و خاکروبه ریزند، مقبره گور. یا نهان خانه غیب. عالم غیب جهان باطن: (هست رای توکه اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام) یا نهان خانه فکر (فکرت)، مخزن اندیشه مخفی گاه افکار: (دانای آشکار و نهان داند که از نهانخانه فکرت هیچ صاحب سخن متاعی دربار خود نبستم) یا نهان خانه قریحت (قریحه)، مخزن قریحه شعر: (این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد)
مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند به جهت ذخیره غلات و غیره: (روزی طلب کنی در نهانخانهاء زمین)، خلوت خانه، خانه ای که در زیر زمین سازند تا در فصل گرما در آنجا بیارامند: نهان دره، جایی که در آن خاشاک و خاکروبه ریزند، مقبره گور. یا نهان خانه غیب. عالم غیب جهان باطن: (هست رای توکه اسرار نهانخانه غیب غایبانه کند ارباب دول را اعلام) یا نهان خانه فکر (فکرت)، مخزن اندیشه مخفی گاه افکار: (دانای آشکار و نهان داند که از نهانخانه فکرت هیچ صاحب سخن متاعی دربار خود نبستم) یا نهان خانه قریحت (قریحه)، مخزن قریحه شعر: (این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد)